کد مطلب:94718 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

نامه 062-به مردم مصر












[صفحه 733]

مالك اشتر بفرمان امیرمومنان فرمانروای مصر بود. علی (ع) نامه زیر را برای او نگاشت، و در آن، سخن از پاره ای امور خود، پس از رحلت رسول خدا- كه درود بی پایان خدا به روان پاكش باد- عنوان فرمود: پس از شكر و سپاس كردگار و درود بر محمد مصطفی. خداوند سبحان، محمد امین (كه درود بی پایان خدا به روان پاكش باد) را برای بیم بشر، از عذاب الهی و بمنظور گواهی بر پیامبران پیشین، برانگیخت. چون آن وجود عزیز چهره بر خاك نهاد و مرغ روح پاكش بعالم ملكوت پر كشید، مسلمانان درباره امر خلافت به ستیز و نزاع برخاستند. به خدا سوگند، به دلم این سخن نمیگذشت و به خاطرم این كلام خطور نمیكرد كه عرب پس از آن حضرت، خلافت را از اهل بیت و خاندان او بگیرند، و آنرا بدیگری واگذارند، و یا آنان روزی، امارت و خلافت را از من دریغ نمایند. هیچ چیز بر رنج و محنتم نیفزود، جز آن دم كه مردم از هر سوی، برای بیعت گرد آن كس هجوم آوردند، تا با وی بیعت كنند. در این حال من دست بروی دست نهادم، و تنها تماشاگر آنان شدم، تا اینكه دیدم گروهی از مسلمانان، مرتد شدند و از اسلام و مسلمانی روی برتافتند و بر آن شدند تا دین محمد را نابود سازند. در این هنگام ترسید

م كه اگر بیاری اسلام و مسلمانان قیام نكنم، شاید چنین كاخ رفیعی، شكاف بردارد و ویران شود، و پس از آن با نظاره كردنش، رنج و اندوه ترمیم آن، نسبت به از دست دادن حكومت بر شما، دشوارتر آید. آن هم چنان حكومت و ولایتی كه كالای چند روزه دنیاست، و هر چه از آن بدست می آید، چون سراب، به زودی نابود میگردد و یا همچون ابری است كه بی درنگ از هم گسسته و پراكنده شود. از این رو، در میان آن از هم گسیختگی ها و پراكندگی ها و رویدادهای تبهكارانه، بپا خاستم و همت گماشتم تا سرانجام ناراستی و تبهكاری نابود شد، و دین از خطر پریشانی رهید

[صفحه 734]

به خدا سوگند، اگر من یكه و تنها باشم، و دشمن تمام عرصه زمین را فرا گرفته باشد، بی ذره ای بیم و هراس با آنان روبرو می شوم، و در پیكاری بس مهیب با آنان جهاد می كنم. حال آنكه من بر ضلالتی كه آنان در آن فرو رفته اند، و راه هدایتی كه خویشتن در آن گام، میزنم بصیرت و بینشی كامل داشته، و بوجود آفریدگارم یقین دارم، و خواهان دیدارش هستم، و به فضل و لطف و پاداش نیكش امیدوارم اما اندوه جانگاه من اینست كه می بینم بر این ملت، نادانان و بد كاران حكمرانی و فرمانروائی می كنند. نعمت خدای را، دولتی و ثروتی مغتنم میشمرند و بندگان خدا را عبد و برده خود دانسته، نیكان را دشمن میدارند، و بد كاران و بد فطرتان را بیاری و دوستی خود بر میگزینند. از میان آنان، كسی بود كه شرابخواری كرد، و بخاطر این عمل زشتش به حدی كه در اسلام تعیین شده او را تازیانه زدند. و نیز كسی بود كه بخاطر اینكه برای مسلمان شدنش عطا و مزد كمی به او دادند اسلام نیاورد! اگر بخاطر حاكم شدن این كسان نبود، من تا این اندازه شما را نكوهش نمیكردم، و در گرد آوردنتان، اینهمه سعی و جهد نمی نمودم، و هنگامیكه میدیدم شما سستی میورزید، و سر از جنگ با دشمن بازمیزنید، ب

ی شك بحال خود رهایتان می ساختم. مگر نمی بینید كه عرصه خاكتان كاهش یافته، و آنچه در تصرف شما بوده، از چنگتان بدر آورده اند، و در دیارتان خون و خونریزی راه انداخته اند؟! رحمت خدا بر شما باد! قیام كنید و به پیكار دشمنان روی آورید! تا كی اینهمه خواری و زمین گیری؟! وای كه می بینم بیچاره و درمانده خواهید شد و پستترین چیزها نصیبتان گردد! ای دلاور جنگجو بیدار شو! هر كس بغفلت، در برابر دشمن بخواب خوش رود، بی تردید باید بداند كه دشمن بخاطر او لحظه ای چشم بخواب نسپرد


صفحه 733، 734.